محل تبلیغات شما

تنها خدا ...



اعتماد بیش از حد بهم داره.همه تعجب میکنن.این خودش کار منو سنگین میکنه.امیدوارم لایق اینهمه اعتماد باشم و خاطره ی خوبی بمونه.

استرس وحشتناکی دارم

انگاری شب عید

امسال خیلی زود عید شد برای من

انگاری هر چی میرم نمیرسم

دست تنهایی سخته.موندم اگه توام نبودی چیکار میکردم؟!!!هرچند میدونم روزی تو بوده :)

 


نمیتونم دلیلشو بگم بهت.احتمال قانع شدنت ۵۰ درصده ولی بدون پشت اون تغییر یهویی و ناگهانی من قطعا یه چیز محکمی بوده و هست.

امیدوارم بتونم جبران کنم، بتونیم دوباره شروع کنیم.

حالم چند روزیه با اومدنت خیلی خوب شده خدا کنه چند روزی غم با ما کار نداشته باشه هر چند غم ما تو دلمونه


هیچوقت با آدمایی که هم مسیر شما نیستن همراه نشید

هرکس تو زندگیش یه اشتباهاتی داره.منم از این قاعده مستثنا نیستم و نبودم.کج خیالی کردم و فک میکردم میتونم مث فیلمها باشم و یه چیزایی رو تحمل کنم یا حداقل روشون تاثیر بذارم.ولی بعد از گذشت چندسال فهمیدم که سخت در اشتباه بودم

در آستانه ۴۰ سالگی تبدیل شدم به موجودی که از همه چی دست کشیده و دیگه هیچی حالشو خوب نمیکنه.

گوی سبقت گرفتم دستم که به همه خوبی کنم ولی تهش همچنان لگد میخورم از زمین و زمان

احتمالا خیلیا خوشحال میشن وقتی این پست رو میخونن

عب نداره

دیگه اونم مهم نیست


آدميزاد كه نتواند عزيزش را بغل كند و ببوسد در خودش حبس می‌شود. يخ می‌کند، یخ می‌زند. می‌بینی؟ به همين سادگي شايد از ناكجايی فاصله از راه برسد. شايد به همين سادگي مرگ ميان مردم دست به دست شود. قحطی خنده بيايد. قحطی بوسه. قحطی آغوش. قحطی ديدار. قحطی نگاه. قحطی شادی. نذر می‌كنم، نذر كن كه اگر از اين كوره راه بلا گذشتيم، مهرباني را از هيچ عزيزی دريغ نكنيم. نذر كن. نذر می‌كنم كه به شادي بگذرانيم.

 


هر چقد دوست خوب و خانواده ی مهربون و جاست فرند و بست فرند و از این چیزها داشته باشی، بازم تهش یه حرفایی هست که فقط برای خودت میمونه

برای خلوت خودت

 

پ.ن: شباهت عجیبی هست بین بعضی آدمای دور و برم و تو

نمیدونم چرا باید همیشه در خاطرم بمونی !!!

یک بار هم وقتی خیلی از دستش عصبانی و ناراحت شده بودم هر چی که بغض و خشم داشتم ریختم توی صدام و گفتم: آخه من سرمو به کدوم دیوار بکوبونم که حالم خوب بشه؟ آروم گفت: بکوب به دیوار سینه من و اون لحظه با این حرف من تموم بغض و کینه رو یادم رفت واصلا نمیدونستم چرا از دستش ناراحتم عشق یک همچین خاصیتی داره وقتی از دست هم ناراحت میشین، بهترین جا برای کوبوندن سرتون، دیوار سینشه. بعدش آرومِ آروم میشن:)
هر چقد قهرت طولانی میشه من راحتترم به کارام میرسم.بیشتر وقت دارم فیلم ببینم خواستم بدونی عین خیالمم نیست مخاطب این پست اینجا نمیاد که بخونه.خیالت راحت پ.ن: خواستن همیشه توانستن نیست.من تورو خواستم، تونستم؟؟!!!
اینکه نمیتونی موهاتو کوتاه کنی اتفاق مهمی نیست. اما اینکه خودت اختیار حتی موهاتو نداری یه فاجعه ست. این همون چیزیه که مدتهاست داره منو آزار میده و سعی میکنم با صبوری این مسئله رو برای خودم حل کنم. خیلی چالبه! اصلا به روی مبارکش هم نمیاره که مقصر خودشه. جوری حق به جانب لم داده روی مبل که انگاری . ولش کن. حتی فکر کردن بهش هم روانمو خراش میده. یه روزی انتقاممو از این آدما میگیرم و بهشون میفهمونم زمین گرده.
شاید برای بزرگ بودن زود بود. خیلی جلوی خودمو گرفتم که امروز سراغ سیگار نرم.نرفتم.ولی بجاش سه ساعت خوابیدم. چه بلایی سرم اومده. از دست رفتم والله اخ اخ.لعنتی باز یاد اونهمه کامنت از دست رفته افتادم و حالم بد شد.اون مدیر بی کفایت بلاگفا چه میدونه چه بلایی سر ما آورد.من یکی به شخصه چندسال دور شدم و خیلی چیزارو از دست دادم.ولی آدم نشدم.درگیر چشماته، چشام.نگاه از هم برنمیداریم. دریا چی میگه؟!!! حتی جرات نمیکنم اون چندتا بکاپ رو باز کنم و
چندتا مهره این وسط نیست.حتما دلیلی داره که نیست.یاد گرفتم کنجکاو نباشم.پس صبر میکنم تا خودت بگی چی شده.امشب از اون شبهاست که قفلی زدم روی چندتا اهنگ و هی فکر میکنم و‌مینویسماز وقتی یادم میاد هر کی اومد به ما تکیه داد.نمیدونم خدا مارو چی فرض کرده.د لامصب منم آدمم دلم میخواد یه جایی تکیه بدم و حرف بزنم براش.خواستن همیشه توانستن نیست.من تورو میخواستم.تونستم؟؟؟؟گاهی خواستن توان نداره.زورش نمیرسه.از سال ۷۸ ۷۷ چندتا سوال بزرگ توی ذهنم هست که هرگز

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها